وانشا رودبارکی
وانشا
درسال 1345 در«رشت» چشم به جهان گشود. نام «وانشا» نیز بهمانند
خودش، گیلکتبار است. واژهی «وانشا» در گویش گیلکی،
به معنای نشای دوباره یا نشای دوم است. مسافرانی که شالیزارهای سرسبز و مخملین گیلان را از پشت شیشهی
اتومبیل بهشکلی گذرا تماشا میکنند و از شکوه و زیبایی وافر آن لذت
میبرند، شاید ندانند که این شالیزارهای زیبا در فروردینماه به چه شکلیست
و در اردیبهشت چهگونه است و در خرداد و تیر و مرداد چهگونه دگرگون
میشود... مسافران فقط زیبایی تابستانی شالیزارها را میبینند و از رنج و
زحمت بینهایت شالیکاران در فصل بهار بیخبرند.
«نشا»
یکی از مراحل اولیهی کاشت شالی است و «وانشا» با پیشوند« وا» و
کلمهی«نشا»، ترکیب «وانشا» را بهوجود میآورد به معنای«نشای دوم».
«وانشا
رودبارکی»
تحصیلات ابتدایی و متوسطه و دانشگاهی خود را در رشت گذراند
و در تمام دوران تحصیلاش، در رابطهی تنگاتنگ با
ادبیات و هنر و نقاشی باقی ماند.
«وانشا» در رشتهی ریاضی از دانشگاه
گیلان فارغالتحصیل شد و
با هدف کسب تجربه و ادامهی تحصیل به اروپا مهاجرت کرد و بیش از بیست سال
است که در فرانسه زندهگی میکند.
«وانشا»
نقاشی را در رشت زیر نظر استادش «سیاوش یحیازاده» آغاز کرد، او پس از
مهاجرت به فرانسه نیز نقاشی را ادامه داد و همچنان نقاش باقی ماند و اینک
یکی از چهرههای شناختهشدهی نقاشی در فرانسه است بهنحوی که
کارتپستالهایی که از نقاشیهای او تهیه شده، در فرانسه بهفروش میرسد.
او همچنین نمایشگاههای موفقی نیز در کشورهای مختلف ازجمله در امریکا،
ایتالیا، کانادا، چین و دوبی برپا کرده و شهرتاش را از مرزهای فرانسه فراتر
برده است.
تحصیلات
«وانشا» در رشتهی ریاضی ، سبب
تاثیر این
دانش چندبُعدی در نقاشیهای او شد. «وانشا» بر این باور است
که ریاضیات، محور نقاشی ایرانی است. او پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه،
بیشتر به نقاشی پرداخت. او گفته است: «نقاشی
را جدیتر از پیش دنبال کردم و اینبار سعی بر آن داشتم تا مفاهیم اساسی در
ریاضیات را که خوب فهمیده بودم، در
نقاشی بهکار ببرم.»ا
«وانشا»
پایاننامهی دکترای
دانشگاهیاش را به همین موضوع
اختصاص داده است.ا
ایرج ادیب زاده دربارهی نخستین نمایشگاه آثار«وانشا»
در«باشگاه مطبوعات فرانسه» در پاریس نوشت:
«برای نخستینبار آثار یک هنرمند جوان ایرانی به نام وانشا
رودبارکی، در باشگاه
مطبوعات فرانسه پاریس بهنمایش درآمد
.باشگاه روزنامهنگاران
فرانسه با بیش از دوهزار عضو، نخستین باشگاه در اروپا و
دومین در جهان است
.در
شب گشایش نمایشگاه، تابلوهای نقاشی وانشا رودبارکی، شمار
زیادی از روزنامهنگاران فرانسوی، منتقدان نقاشی و ایرانیان
مقیم پاریس، حاضر
بودند.
بیش از
سی
تابلوی رنگ و روغن روی بوم به سبک اکسپرسیونیسم در این نمایشگاه نمایش داده
میشود«.
«میشل فرنه» رییس باشگاه روزنامهنگاران فرانسه که از
برپایی نمایشگاه این هنرمند
ایرانی بسیار خشنود بود٬ تابلوهای«وانشا» را بسیار شادیآور
توصیف کرد.
آقای فرنه به رادیو زمانه گفت: «وانشا چیزی را با رنگ بیان
میکند که در آن جنبههای
مختلف فرهنگ وطناش را نشان میدهد. در فرانسه ما همیشه
احتیاج داریم که استعدادها را
کشف کنیم. وانشا صاحب یکی از بهترین استعدادهاست. علاوه
براین، وانشا در زمینههای
علوم و ریاضیات نیز اطلاعات دارد. تاثیر این دانش چندبعدی
را در نقاشیهای او
میتوان بهخوبی دید. به همین دلیل بود که من خیلی زود
مجذوب نقاشیهای او شدم و
این من بودم که به او پیشنهاد کردم نمایشگاهی در اینجا
داشته باشد. این اولین باری
است که درهای باشگاه خود را به روی یک هنرمند نقاش ایرانی
باز کردهایم.»
تابلوهای نقاشی «وانشا رودبارکی» بیشتر ریشه در فرهنگ
سرزمیناش ایران دارد. «تولد
میترا»، «در انتظار ارش»، «زورخانه»، «دماوند سر بلند»، همه
نشانههایی از ایران و فرهنگ
آن دارند.
«وانشا رودبارکی» تاکید میکند که با ایران زندهگی میکند
و بخشی از آن را
همهجا با خود میبرد. او میگوید:
»همیشه گفتهام که من در خاک ایران
نیستم، ولی با ایران زندهگی میکنم. یعنی بخشی از
ایران در موجودیت من هست. فکر میکنم که من این
دوری را به این ترتیب برای خودم حل
کردهام. فلسفهی من این است که بههر جا که
میروم، بخشی از ایران را با خودم
میبرم. برای این که موجودیت من با موجودیت وطنام ایران
بههم آمیختهاند و ازهم
جداییناپذیرند.«
تابلوی «ندای ایران» که در حال حاضر نامزد
جایزهی«عقاب» شهر نیس
در جنوب فرانسه شده است،
بخشی از رویدادهای ایران است که در آثار
نقاشی«وانشا» تاثیر گذاشته است. «وانشا» دربارهی تابلوی«ندای ایران»
میگوید:
«فردای روزی که آن فاجعه اتفاق افتاد، آن کشتاری که در
ایران صورت گرفت
و آن بانوی جوان ایرانی به آن شکل بسیار ناگوار و تکاندهنده کشته شد، پس
از دیدن فیلم مربوط به آن، تابلوی ندای ایران را
توانستم بسازم که نمایانگر حرکت
اعتراضی و جنبش مردم ایران بود. پس از آن چند تابلوی دیگر
بهنام «مردان گود» درپی
تابلوی ندای ایران کشیدم که هنوز به نمایش درنیامدهاند.«
اما
طبیعت نیز موضوع نقاشیهای «وانشا» است. «وانشا» در این مورد میگوید: «من
هم طبیعتگرا هستم، ولی اگر بخواهید بدانید چرا
طبیعتگرا هستم، به خاطر این است که فکر میکنم طبیعت یک
موضوع مهم است برای انسان که در آن زندهگی میکند.
نمیشود گفت جنگ یا مبارزه، ولی این کنکاشی که وجود دارد
میان انسان و محیط پیراموناش، و بهخصوص طبیعت، از مدتها
قبل وجود داشته و همچنان ادامه خواهد داشت.»
تازهترین نمایشگاه «وانشا رودبارکی» در
حال حاضر در«مرکز جهانی زرتشتیان» در پاریس
برپاست. تابلوهایی با
سوژههای طبیعت، شقایقها، خورشید ایران در تابلوهای میترا و
خلیج فارس با عقابی که از
منطقهی جیرفت کشف شده است و نشانهی زندهای از تاریخ
چند هزارسالهی این سرزمین و
مردمان آن به شمار میرود.
«وانشا» دربارهی نمایشگاه تازهاش به
رادیو زمانه
میگوید:
«در این نمایشگاه، آخرین کارهای من به نمایش درآمده است.
کارهایی است که طی سالهای
2008
تا 2010 و در این سه سال اخیر اجرا شدهاند. سوژهی کارها
باز همان سوژهای است
که من همیشه در ذهن خودم داشتهام. تکنیک هم همان است؛
یعنی تکنیکی که در گذشته
میدیدید. منتهی روش انجام کار و چهگونهگیاش کمی متفاوت
است و تا حدی به سمت مناظر
گرایش دارد. من در این کارها، روی روح مناظر بیشتر تاکید
کردهام؛ روح مناظر،
بهاضافهی حضور شخصیت در بعضی از کارها. درواقع مقایسهای
است بین روح طبیعت و روح
یک انسان هنرمند.«
«ایرج
ادیبزاده» مینویسد: در
نمایشگاه نقاشیهای وانشا رودبارکی، شقایقهای سرخ در زمینهی
آبیرنگ با اندازههای بزرگ
خودنمایی و تماشاگر را بهسوی خود جلب میکنند.
شقایقهایی که بهیاد
جانباختهگان جنگ در ایران کشیده شده است
:و«وانشا» خود در این باره به رادیو زمانه میگوید
»من البته روی موضوع شقایق خیلی
نقاشی کشیدهام و این تازهگی ندارد. ولی این که از
چه زمانی خواستم شقایق را با این ابعاد نقاشی کنم،
از سال 2008 به بعد بوده است .شقایق
برای من یکجورایی یادآور دوران جنگ است. در دوران جنگ ایران و عراق من در
ایران بهسرمیبردم و از نزدیک شاهد بودم که
چهگونه جوانان ایرانی به جنگ و تا پای
جان هم میرفتند و جانشان را نثار نگهبانی خاک
ایران میکردند.
من همواره با این موضوع زندهگی میکنم و هربار که تابلوی
شقایق را نقاشی میکنم، در
واقع برای شادی روان این عزیزان از دسترفتهی ایرانی است
که جانشان را برای
پاسداری از خاک ایران از دست دادند.«
تابلوی «خلیج فارس»، روایت دیگری از «وانشا رودبارکی» از
این خلیج ایرانی
است. «وانشا» در گفتوگویی که به مناسبت برپایی تازهترین نمایشگاهاش با
رادیو زمانه انجام داده است، دربارهی این تابلو میگوید:
»رنگهای اصلی تابلوی خلیج فارس،
رنگ آبی است که همان رنگ خلیج فارس است. آبی تیره
و روشن. بعد آن رنگ قرمز و نارنجی است. حال
برایتان توضیح میدهم که چرا از این
رنگها و از این سوژه استفاده کردم. سوژهی این
تابلو، یک عقاب است؛ عقابی مشابه
همان عقاب که در حفاریهای جیرفت کشف شد. من سعی کردم آن
عقاب را با همان ابعادی که
داشت در این تابلو بازسازی کنم و در همان جایی بگذارم که
کشف شده بود.
البته به طور تقریبی، چون بههرحال کاری که من میکنم آن
قدر دقیق نیست، پس بهطور
تقریبی در محلی گذاشتم که کشف شده بود. در رابطه با
استفاده از رنگ قرمز و نارنجی
نیز باید بگویم که مدتی روی گنجینهای که در جیرفت کشف شده
بود، مطالعه کردم. قدمتی
که این اشیا دارند چیزی است در حدود سههزار تا سههزار و
پانصد سال پیش از میلاد، یعنی در کل میشود
پنجهزار تا پنجهزار و پانصد سال پیش.
متخصصین و کارشناسانی که از یونسکو، فرانسه و اروپا به
آنجا رفته بودند، وقتی این
نمونهها را بررسی کردند، متوجه شدند مرجانهایی که برای
دکوراسیون این اشیا
استفاده شده، از خلیج فارس آمده و تنها در خلیج فارس است
که ما میتوانیم چنان رنگی
از مرجانها ببینیم. به خاطر همین من زمین ایران را بیشتر
با همین رنگ کشیدهام. این
کار برای من، باز هم نوعی بیان تاریخ و تمدن ایران بود. با نگاه به اسنادی
که در دست داریم،
میتوانیم بگوییم ما بیش از پنجهزار و پانصد سال قدمت داریم؛ قدمتی با
این زیبایی، با این هنر، با این مهارت و با این دقت.
برای من استفاده از رنگ مرجانها نوعی بیان ارتباط میان
قدمت خلیج فارس با ایرانی،
نژاد آریایی و آراتا بود. آراتا در واقع همان نژادی بود که
در منطقهی جیرفت زندهگی
میکردند و همان آریاییها بودند، اما سومریها به آنها
آراتا میگفتند«.
حالا «خلیج فارس»، «ندا»، نماد جنبش آزادیخواهی مردم
ایران، «مردان گود»، «دماوند» و
شقایقهای وانشا رودبارکی، بهعنوان نشانههای نابی از
فرهنگ سرزمین
ایران، به همه جای دنیا سفر میکنند.
نمایشگاههای بعدی «وانشا رودبارکی» در چین، امریکا،
کانادا، فرانسه و سپس بینال بینالمللی
فلورانس در ایتالیا خواهد بود: «وانشا» میگوید:
«نمایشگاه دیگری که الان دارم آماده میکنم و
تابلوهایش را فرستادم، نمایشگاهی است که در یکی از
ایالات شمالی کشور چین خواهد
بود. آنجا یک مرکز فرهنگی تاسیس شده است بهاضافهی یک
موزه، که از من دعوت شده
برای افتتاحیهی آن، تابلوهای من به نمایش دربیاید. الان
هم حدود صد تا تابلو در پکن
هست که آمادهی نمایش هستند.
پروژهی بزرگی است و من باید برای آن مدتی در چین بمانم.
قبل از آن، دو نمایشگاه
دیگر هم هست که در امریکا و در کانادا خواهد بود، در
لسانجلس و تورنتو. نمایشگاه
دیگری که خواهم داشت، در ماه نوامبر سال آینده، در فرانسه
خواهد بود. بعد مجددن به
بینال بینالمللی فلورانس خواهم رفت«.
با آرزوی
پیروزهای بیشتر برای «وانشا» هنرمند متواضع و میهندوست سرزمینمان.
No comments:
Post a Comment