Monday 28 March 2011

سرمقاله

اصفهان، ازنگاهی دیگر

احمدقدرتی پورAhmad Ghodratipour

بارها شنیده ایم وخوانده ایم که اصفهان یکی ازده شهر- موزه ی موجود درجهان است . شهری که می تواند به تنهائی میلیون ها جهانگرد را به خود جلب وجذب کند و درآمدی شاید برابربا درآمد نفت و حتماً بیش از درآمد حاصل از صادرات غیرنفتی را نصیب ایران سازد . شهری با ده ها و صد ها مسجد ، کاخ ، پل ، بازارو میدان و خانه ها ی قدیمی و... که هریک می تواند برای هرشهری افتخاری و نمادی ازفرهنگ و هنر محسوب شود. این چهره ای است که بارها برای ما ترسیم شده و در کتا ب ها ، نشریه ها و صدا و سیما مطرح شده است . اما آیا این همه ی واقعیت است ؟ باید گفت اصفهان شهرمظلومیت ها و نارسائی ها وتضادها نیز هست . شهری که باید با پشتوانه ی شگفت انگیز تاریخی، فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی و انسانی خود، الگوو سرآمد دیگران باشد ، درتمامی این زمینه ها ، به مقلدی تام و تمام تبدیل شده است . اصفهان اصلآ به خودش نمی ماند. نه ریشه درحقیقت وواقعیت گذشته اش دارد ونه به حال وآینده ی این جهان جهنده ی دگرگون شده ی دگرگون شونده پیوند خورده است . به راستی که انگار این شهرآینه ای ست دربرابرواقعیت این دوران و این جهان. دراین آ ینه ، هرحقیقت وواقعیتی مجازاست وهرمجازی، حقیقت و واقعیت .

درد نیای امروز، ودرجوامع پیرامونی، برخی به راه آرزویی ی عقب افتاده ترین اندیشه هاو رویکردهای به اصطلاح شبه مدرن می روند وبی که بدانند وبخوانند و ریشه هارا بشناسند ، طوطی صفتانه وخمارازجذبه ی پست مدرن ، آروغ های روشن فکرانه می زنند و حتی گاه بزرگ ترین فخرشان ، حافظه ی علیل انباشته ازنام چند مدل ماشین و وسمه و سرخاب است و گروهی دیگربه ریسمان پوسیده ی جاهلی ترین افکارخرافی قرون وسطایی آویزانند و گویی همه چیزرا درگذشته ی ساخته وپرداخته ی ذهن کودن وکوتوله اشان گفته اند وهر لحظه شان خاطره ی خوش بی فکری ست. ودراین میان ،آنان که رنج واند وه بزرگ شان همین روزگارغریب است. ایران و به ویژه اصفهان بیش تر و اند وه بارترگرفتار این بلبشوی ناکجا آبادی وحس غریب ارتجاعی وکهنه پرستی اند . فاجعه ی کمیک وهجو روزگار آن جاست که این همه به نام و بهانه ی پاک ترین ارزش ها رخ می دهد.

به برنامه ها ی تلویزیونی و رادیویی ایران وبه ویژه اصفهان نگاه کنید ، تماماًٌ گرته برداری ناشیانه ای ست از کاردیگران . تئاترو سینمایش ، درنازل ترین سطح تکنیکی وفنی ست با موضوعات پیش پا افتاده و تکراری . اصفهان که شهر بذله گوئی وطنز نیز هست ، درتئاتروسینما و تلویزیونش ، بیشتر لودگی را ترویج می کند . اصفهان شهرزیبائی ها و ارزش ها ی فرهنگی و هنری این سرزمین ، نه موزه ی هنرهای معاصرش معاصراست و نه در موزه ای درخور، سنت های ارزشی و انسانی پرشکوهش را پاس می دارد . میلیارد ها تومان هزینه می شود و جائی ساخته می شود و یکی دو ماه بعد می بینیم که موضوع یا درک نشده یا کسانی، بهردلیل، به راهی دیگرمی روند. هیچ بزرگداشت وپا سداشت واقعی وجود ندارد واگرهست ، به مراسمی خشک ، خنک و بی روح بسنده می شود و تمام . گوئی کسانی ، تنها می خواهند رفع تکلیف کنند یا آمارشان را بالا ببرند و این یعنی بزرگداشت و پاسداشت موقعیت و مقام خودشان . کسانی دراصفهان حرف اول را درهنر ، فرهنگ و ... می زنند که اصلاً این کاره نیستند و اگرهستند ، در نازل ترین سطح آن قراردارند.

اصفهان شهرفرهنگ وحکمت ست ، اما فرهنگ و حکمت تنها به چند نام گرد و خاک گرفته ی تاریخی ، خلاصه شده است . دراین مقوله و موضوع، وسعت نظر ، همه جا نبه نگری وعمق وجود ندارد و بسیاری از نام ها ی واقعی و ارزشمند این خاک ، این سرزمین اساطیری و مقدس ، درگمنامی به سرمی برند ویا در ورق پاره های تاریخ خاک می خورند . وما اگربخواهیم حتی فهرست نام ها ی این بزرگان را بیاوریم نیز، مثنوی هزارمن می شود ، چه رسد به این که آثارو برکات ونوشته ها یشان را به نمایش بگذاریم . اصفهان شهرتضادها و دریغ هاست . شهری که کتابخانه بزرگی ندارد . آن ها هم که هستند سازمان و قا عده ی درستی ندارند . نمایشگاه کتابی درخوراین شهربرگزارنمی شود و اگربشود ، عملی می شود برای عرضه کتاب های دست چندم ، مرجوعی و مبتذل و یا فوقش کتا ب های درسی و کمک درسی و گاه تعبیرخواب وسحرو جادو.... از این قبیل . دراین نمایشگاه ها ، هیچ اتفاق تازه ای نمی افتد. همه ی نام ها قدیمی و تکراری ست ویا درنازل ترین سطح تالیف .

سمیناروکنفرانسی اگرهست ، بیشتر جنبه ی نمایشی و آماری دارد. کمیت کاردرنظرگرفته می شود و نه کیفیت آن .

حرف ها ی تکراری ، جمع آوری شده و ... والبته چیزی به دانش من و شما اضافه نمی شود . آدم های خاصی دعوت می شوند وحرف های خاصی زده می شود ، پذیرایی... و تمام .

این همه را به مشکلات هنرهای تجسمی ونمایشی ( که دروضع اسفباری به سرمی برند ) اضافه کنید و سطح و کیفیت تبلیغ و ترویجی که برای شان می شود ببینید. درصدا وسیما هیچ هنرواقعاً معاصری تبلیغ نمی شود . نه تاتر، نه نقاشی ، نه موسیقی و ...

نمایشگاه ها، درروز افتتاح هم نمی توانند کسی را به خود جذب کنند . درروزهای بعدکه گاه حتی چراغ های شان برای صرفه جویی دربرق وکاهش هزینه ها خاموش ند . فروش که دیگر حدیث اش فاجعه باراست . برخوردها نه فرهنگی و هنری که بیشترکاسبکارانه است . شهرداری و موزه ها و نهاد های فرهنگی و هنری، که باید سهمی از درآمد و بودجه ی خود را به پشتیبانی هنر و به ویژه هنرهای تجسمی ونمایشی اختصاص دهند ، تنها کاری که نمی کنند ، همین است . واگراحتمالآبکنند استصوابی وگزینشی ست واین یعنی سیاست زدگی دررویکرد فرهنگی وهنری. یعنی فاجعه. هیچ توجیه عقلی ونقلی هم ندارد واگرالتماس کنند، که می کنند، به موردو دلیل توجیه هم اهانت وجسارت کرده اند. موزه ها و نمایشگا ه ها ،حسینیه و مسجد شده اند ومسا جد و حسینیه ها نمایشگاه ومحل تدریس هنرو ورزش و دروس دبستانی و دبیرستانی و.....

دراین شهرمقدس ، دراین شهراسطوره ای ، دراین سرزمین معجزه و آبرو وافتخار، بسیاری چیزها سرجای خودش نیست .

واما چه باید کرد ؟ باید از عوام زدگی فاصله گرفت . فرهنگ و هنر، سیاست نیست که گاه اقتضا کند عوام زدگی کنیم . باید اندیشه ها اصلاح و دگرگون شوند . باید ضرورت ها و واقعیت ها شناخته شوند . باید کسانی درراس امورفرهنگی ، هنری ، ورزشی و ... قرارگیرند که دلسوخته و آ شنا به درد باشند. باور وایمان داشته باشند. برای فرهنگ ، هنرو... بیایند،جز این باشد، آش همانست وکاسه همان . شاید هم برخی درست همین را می خواهند؟؟! آخر اصرارشان مشکوک می نماید ....

اصفهان بزرگ ، اصفهان که سرمه چشم جهان است ، باید موقعیت وحقیقت خود را دریابد و از غربت تحمیلی برآن خارج شود . با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی شود . اصفهان را دریابیم ، هنر، فرهنگ و دین وخدا را نیزدریافته ایم . اگربه هرآینه ، کاشی ، کوچه ، خیابان و... طوردیگرنگاه کنیم و مفهوم سنت ، مدرنیسم و معاصربودن را درک کنیم ، اصفهان آن خواهد شد که سزاوار آن است .

آخر به قولی: باید همه چیزمان به همه چیزمان بخورد....... بماند.

No comments:

Post a Comment