Tuesday 29 March 2011

نقد نظري

پرسه در دیالکتیک نمادها و مفاهیم

احمد قدرتی پورAhmad Ghodratipour

کمتر ناشری را می شناسم - به ویژه اگر شهرستانی هم باشد - که از مشی و مرام خاصی در کار نشر پیروی کرده باشد. در این میان «نشر فردا» در گذشته ی نه چندان دورآثارخوبی را در زمینه زبان و ادبیات منتشر می کرد؛ آثاری که متأسفانه تاکنون کمتر مورد نقد و بررسی قرار گرفته اند. آثاری همچون «کار نویسنده»، «دستور زبان داستان»، «اسب های خالدار»، «پدرو پارامو» و ... با تألیف و برگردان خوب اخوت و گلشیریی و... دو کتاب «دیالکتیک نمادها» و «دیالکتیک مفاهیم» حدود یک سال است که منتشر شده اند.

«دیالکتیک نمادها» به عبدالقاهر گرگانی، هگل و فروید تقدیم شده است، با مطلعی بسیاردرخشان و زیبا از شمس که گویی همه من و مای انسان تاریخی را مخاطب قرارمی دهد و به نوجویی و بالندگی فرا می خواند:

تا کی بر زین بی اسب سوار گشته در میدان مردان می تازید؟

و تا کی به عصای دیگران به پا روید؟



این سخنان که شما که شما می گویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره سخنان مردم آن زمان است که هر یک درعهد خود به مسند مردی نشسته بودند و از حالات خود معانی می گفتند.

چون مردان این عهد شمایید اسرار و سخنان شما کو؟

- از شرمساری سر در پیش انداختند-

بعضی مکاتب وحی بودند، بعضی محل وحی، اکنون جهد کن که هردو باشی

هم محل وحی حق

هم کاتب وحی خود باشی

«شمس»

«دیالکتیک نمادها»به عبدالقاهر گرگانی تقدیم شده است، ازآ ن روی که وی بسیار پیشتر از زمانه خود بود و به هگل برای این که دیالکتیک پدیده ها و پندارها را تبیین کرد و فروید که دریچه ای بر رؤیا و ناخود آگاه گشود.

«آروین مهرگان»در«دیالکتیک نمادها»می کوشد به مسایل اساسی مربوط به رؤیا، مکانیسم آن و چیستی و چگونگی آفرینش شعرپاسخ گوید و رابطه رؤیا را با شعر و شعر را با نماد و استعاره توضیح دهد. دراین میان بسیاری از آرأ شکل گرایان و ساخت گرایان و ... نیز مورد بررسی و نقد قرار می گیرند. نویسنده درعین حال می کوشد در کنار نقد و بررسی آرای دیگران، استنتاجی شخصی نیز داشته باشد و شاید چالش او با خود و دیگران از همین جاست که آغاز می شود. و اما دریافت های من از «دیالکتیک نمادها»:

1- نویسنده می کوشد «مسایل معوقه ای را که تاکنون پاسخ رضایت بخشی برای آن ها موجود نیست»، پاسخ گوید و در پژوهش خود رویکردی معرفت شناختی داشته باشد. دراین ارتباط اما، پیش از آن که به مهم ترین و مبرم ترین مسأله از مسایل اساسی فلسفه، یعنی شناخت - به اندازه کافی و لازم، برای خود و دیگران - پاسخ گوید و یا لااقل به تبیین نظرات دیگران بپردازد و چگونگی رابطه آن را با رؤیا و «شناخت غریزی» و... توضیح دهد، وارد موضوع اصلی پژوهش خود می شود. بخشی از حل مسأله شناخت نیز به عهده پیشگفتار مختصری است که در واقع خلاصه نظرات نویسنده درباره موضوع اصلی پژوهش است.نویسنده توضیح بیشتر شناخت را به «دیالکتیک مفاهیم» واگذار کرده است.

«مهرگان»با مراجعه به نظرات فروید درباره رؤیا، به نوعی روش انضمامی رسیده است. روشی که تنها تا حدودی می تواند پاسخگوی مسأله شناخت و سر و کارآن با انگاره ها باشد. او مبنای پژوهش خود را نیز کتاب «تفسیر رؤیاها»ی فروید قرارمی دهد.

2- نویسنده جا به جا از فلسفه ادبیات سخن می گوید و نقد ادبی را مترادف مصطلح و نا به جای آن می داند. وی اما معلوم نمی کند که منظور ازفلسفه ادبیات، بررسی و کنکاش در مسایل عام ادبیات هست یا نه. اگر پاسخ مثبت است، پس در نتیجه، نقد ادبی در همه احوال و شئونات خود نمی تواند همان فلسفه ادبیات باشد.جز این که بگوییم فلسفه را به گونه ای دیگر توضیح می دهیم.

نقد، هم می تواند شامل مباحث عام مربوط به هرنوع ادبی باشد و هم می تواند مباحث خاص هر نوع و یا اثر ادبی را در بربگیرد.از سوی دیگر، اصولاً نقد دارای انواعی است و این ویژگی، آن را از وارد شدن به مباحث کلی که فلسفه وظیفه دار حل آن هاست، منع می کند. به عبارت دیگر، فلسفه ادبیات به اساسی ترین و کلی ترین مسائل ادبیات می پردازد و نقد ادبی به کارکردها، مبانی ساختاری وموضوعی هر نوع ادبی و آثار مشخص. یگانه پنداری این دو مقوله، در برخی از نوشته ها، فقط به ابهام و غیرشفاف بودن موضوع منجر می شود.

3-اگر فرمالیست های روس، همچون«اشکلوفسکی»و یا ساخت گرایانی، همچون «یاکوبسن» بر زبان و ساختار لفظ در ادبیات تأکید می کنند، به معنای نفی مطلق معنا نیست، مگر این که باور کنیم تمامی شعرها و به طور کلی ادبیات فرمالیستی وساخت گرا، اباطیلی بی معنایند و واژگانی هستند که در چارچوب طرح و برنامه ای معمارانه کنارهم چیده شده اند. آیا واقعاً چنین است؟ اگرچنین باشد، آیا نمی توانیم بگوییم ریتم ها و گام های موسیقی که به هر حال احساس و عاطفه ای را در ما بر می انگیزد، از عبارت ها و واژگان پدید آورنده صورت و ساختار شعر شکل گرا و عینی تری هستند؟ به باورمن نویسنده «دیالکتیک نمادها» باید تئوری کلی را در ارتباط با تئوری انطباقی توضیح دهد. کاری که در«دیالکتیک نمادها»، نشده است. آیا نویسنده «دیالکتیک نمادها»نباید پیوند بین نظریه آشنایی زدایی ((Defamiliarizationاشکلوفسکی و مقوله فرم و تأکید بر ساختار و زبان شعرو... را درک کند و آن را توضیح دهد؟

4- و اما آنجا که نظریه وعلم دریافت ) Reception theory ) و تأویل و تفسیر متن (Hepmeneutic) نظریه و علمی می شود که «شباهت چشمگیری» با اندیشه های عین القضاه همدانی دارد، باید گفت نویسنده «دیالکتیک نمادها» عنصر اساسی بحث تأویل متن و نظریه دریافت را دریافت کرده است. اما این هر دو را باید از زاویه دیگری نیز نگریست و موقعیت خواننده را باید مبتنی بر نوعی کنش و تعامل روان شناختی نیز دانست. خواننده به این دلیل در آینه ادبیات خود را می بیند که شرایط دورنی و بیرونی او آمادگی برای چنین امر و وضعی را ایجاب می کند. به عبارت دیگر خواننده با مشاهده یک تابلو، اعم از شعر و موسیقی و نقاشی و...دست به نوعی برون فکنی (Projection ) می زند. یعنی مسائل خود را به آن شعر و نقاشی و.... نسبت می دهد. کاری که به نوعی، تقریباً بیشتر مردم ما با شعر حافظ می کنند و نه تنها خود را که آینده و سرنوشت خود را درآن می بینند و از طریق همین کلید است که به گونه ای دیگر، هر اثر هنری (به قول فروید) می تواند آینه گذشته و حال هنرمند نیز باشد. در واقع هر اثر هنری، نوعی عقده گشایی و واکنش در برابر گره های روحی و شخصیتی هنرمند است.این را نویسنده «دیالکتیک نمادها»هم گفته است.

5-کتاب «دیالکتیک نمادها»اما، خود آینه ی تمام نمای اندیشه ها و نظریه های زبان شناسان، نظریه پردازان ادبی و...است و صرف نظر از آنچه آمد و نیامد (به دلیل فرصت محدود این نوشته و این که می توانستم درباره خطای آشکار«مهرگان»در نقد و تفسیر شعرها به ویژه شعراحمد شاملو بنویسم و نشان دهم که چرا نمی شود در یک شعر کوتاه، از دو«مشبه به» (نماد) برای یک«مشبه» (موضوع نماد) بهره گرفت و اگر چنین باشد، شعری بی ربط و ضعیف خواهد بود و ...) نشان از دلیری نویسنده دارد و همین قدر که به نظریه ها و نظرها پرداخته و آن ها را در مجموعه ای هماهنگ و منطقی آورده است ،می تواندخوانندگان بسیاری برای خود بیابد.با نگاهی سطحی حتی به بسیاری از تألیفاتی از این دست، می بینیم که گرچه «مهرگان»به هدفی که داشته نرسیده است، اما به فعلی عبث نیز مبتلا نبوده است.«دیالکتیک مفاهیم»را می گذارم به فرصتی دیگر، اگر بود.

No comments:

Post a Comment